جستجو

فهرست مطالب

همدلی و ناخودآگاه: مروری انتقادی و خلاصه

چکیده

این مقاله به بررسی رابطه پیچیده بین همدلی و ناخودآگاه در روانکاوی می‌پردازد که توسط استفانو بولونینی در اثر برجسته خود، همدلی و ناخودآگاه مطرح شده است. مطالعه به جنبه‌های ساختاری، موضوعی و پویای این مفاهیم پرداخته و ارتباط نظری و کاربرد عملی آنها را در فرایند روانکاوی بررسی می‌کند. با استفاده از دیدگاه‌های تاریخی و نمونه‌های بالینی، اهمیت همدلی به‌عنوان پلی برای درک دفاع‌های ناخودآگاه و تسهیل کار درمانی عمیق‌تر مشخص می‌شود. چالش‌های احتمالی، مانند همدلی بیش‌ازحد و ساده‌سازی آن، همراه با راهبردهایی برای دستیابی به رویکردی متوازن در روانکاوی مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

 

مقدمه

همدلی و ناخودآگاه از مفاهیم بنیادی اما در نگاه اول متفاوت در نظریه روانکاوی هستند. همدلی به توانایی ارتباط و درک وضعیت احساسی دیگران اشاره دارد، در حالی که ناخودآگاه به جنبه‌های پنهان و پویای روان انسان مرتبط است. بولونینی (۲۰۰۱) استدلال می‌کند که این دو مفهوم می‌توانند به صورت مکمل عمل کنند و چارچوبی قدرتمند برای کشف روانکاوانه ارائه دهند. این مقاله استدلال‌های بولونینی را خلاصه کرده و بر نقش همدلی در نفوذ به دفاع‌های ناخودآگاه و چالش‌های مرتبط با آن تمرکز دارد.

 

همدلی: یک مفهوم موضوعی

همدلی در میانه قرن بیستم به‌عنوان موضوعی مستقل در روانکاوی مطرح شد و با ظهور روان‌شناسی ایگو اهمیت یافت. افرادی مانند گریسون (۱۹۶۰) همدلی را از شناسایی کامل متمایز کردند و آن را حالتی گذرا و محدود توصیف نمودند. همدلی به روانکاو اجازه می‌دهد بدون از دست دادن عینیت، حالات احساسی بیمار را درک کند. مفاهیمی مانند «بازتاب» بیون، «درون‌بینی نیابتی» کوهات و «هماهنگی» استرن نقش تحول‌آفرین همدلی را در نتایج درمانی تأیید می‌کنند.

بولونینی تأکید می‌کند که همدلی می‌تواند از مرزهای نیمه‌آگاه و آگاه عبور کند و به روانکاو امکان می‌دهد در سطوح مختلف با بیمار ارتباط برقرار کند. با این حال، همدلی باید با دقت به کار گرفته شود تا به “همدلی‌گرایی” (empathism) منجر نشود، وضعیتی که در آن روانکاو به‌شدت در احساسات بیمار غرق شده و بی‌طرفی تحلیلی خود را از دست می‌دهد (بولونینی، ۱۹۹۷b).

 

ناخودآگاه: یک مفهوم ساختاری

مدل فروید از ناخودآگاه، زمینه نظری را برای درک سازوکارهای دفاعی که افراد را از رویارویی با حقایق دردناک محافظت می‌کنند، فراهم می‌آورد. بولونینی می‌گوید همدلی کانال‌های نیمه‌آگاه را باز می‌کند و به روانکاو این امکان را می‌دهد که با «ایگوی دفاعی» ارتباط برقرار کند. این ارتباط باعث کاهش مقاومت و ادغام محتوای سرکوب‌شده می‌شود. برای مثال، ارتباط همدلانه روانکاو با تعارضات درونی بیمار می‌تواند به شناسایی سازوکارهای دفاعی و تسهیل خودآگاهی منجر شود.

 

چالش‌های استفاده از همدلی

الف) ساده‌سازی همدلی

همدلی اغلب به‌اشتباه به‌عنوان یک فرایند ساده عاطفی در نظر گرفته می‌شود.

بولونینی هشدار می‌دهد که چنین تفسیری خطر نادیده گرفتن پیچیدگی‌های ناخودآگاه بیمار را دارد. همدلی واقعی باید فراتر از درک سطحی باشد و به دفاع‌های ناخودآگاه و بخش‌های انکارشده روان بیمار نیز بپردازد.

ب) خطر همدلی‌گرایی (Empathism)

همدلی بیش‌ازحد، که به آن همدلی‌گرایی گفته می‌شود، مرزهای بین روانکاو و بیمار را از بین می‌برد.

این پدیده باعث از دست رفتن بی‌طرفی روانکاو شده و ممکن است روند تحلیل را مختل کند. بولونینی خواستار رویکردی متوازن است که همدلی را با فاصله‌گیری انتقادی تلفیق کند.

 

کاربردهای بالینی و نمونه‌ها

۱. مورد آنا

آنا، پزشکی ۳۸ ساله، روابط بین‌فردی محدودی داشت و تحلیل او با مشکل پیش می‌رفت. او زندگی اجتماعی کم‌رنگی داشت و بیشتر وقت خود را به‌تنهایی می‌گذراند. آنا اغلب از مکالمه در جلسات خودداری می‌کرد و درخواست می‌کرد که تحلیلگر نیز خود را بیشتر افشا کند.

در یکی از جلسات، آنا دو خاطره را به اشتراک گذاشت. خاطره اول شامل یک تعامل جنسی کودکانه با برادرش بود که توسط پدرشان کشف شد و منجر به شرمساری او گردید. خاطره دوم به یک آزمایش کودکی برمی‌گشت که پس از خراب‌کاری، با تنبیه شدید از سوی والدین مواجه شد. تحلیل این خاطرات نشان داد که دفاع‌های ناخودآگاه آنا، او را از دسترسی به احساسات واقعی‌اش باز می‌داشت.

روانکاو با استفاده از همدلی توانست این الگوها را شناسایی کرده و آنا را تشویق کند تا با احساسات سرکوب‌شده خود ارتباط برقرار کند. این فرایند به‌تدریج باعث شد آنا درک عمیق‌تری از تجربیات خود پیدا کند و پیشرفت در تحلیل را ممکن ساخت.

۲. مورد پیرو

پیرو، تاجری موفق، در ابتدا با خصومت و بی‌اعتمادی نسبت به تحلیل رفتار می‌کرد. او تحلیلگر و روش‌های درمانی را تحقیر می‌کرد و از برقراری ارتباط احساسی اجتناب داشت.

در یکی از جلسات، پیرو داستان زنی را تعریف کرد که در رستورانی با پای خود لیوان را به دهانش برد. ابتدا این صحنه باعث خشم پیرو شده بود، اما وقتی متوجه شد زن دستان خود را از دست داده، دچار احساس گناه شد. این داستان، نمادی از زندگی احساسی پیرو بود که خود را از تماس واقعی با دیگران محروم کرده بود.

این لحظه همدلانه باعث شد تحلیلگر بتواند به دفاع‌های ناخودآگاه پیرو نفوذ کند و به کشف عمیق‌تری از تعارضات درونی او دست یابد. این فرایند، رابطه درمانی را تقویت کرد و به پیرو کمک کرد تا آسیب‌پذیری‌های خود را بپذیرد.

 

ایجاد توازن در همدلی روانکاوانه

بولونینی تأکید می‌کند که استفاده از همدلی نیازمند رویکردی متوازن است. روانکاو باید:

از یک سو با بیمار همدل باشد و احساسات او را درک کند.

از سوی دیگر، فاصله‌ی تحلیلی خود را حفظ کرده و از غرق شدن در احساسات بیمار خودداری کند.

همدلی ابزاری پویاست که به شرایط لحظه‌ای تحلیل وابسته است. روانکاو ممکن است گاهی نیاز داشته باشد بین همدلی عمیق و فاصله‌گیری نسبی جابه‌جا شود تا بهترین پاسخ را به شرایط بیمار بدهد.

 

نتیجه‌گیری

بولونینی در اثر خود چارچوبی قوی برای بهبود روانکاوی ارائه می‌دهد. همدلی، در صورت استفاده صحیح، دسترسی به عمیق‌ترین لایه‌های روانی را تسهیل کرده و به بیماران کمک می‌کند با محتوای سرکوب‌شده خود روبرو شوند. با این حال، روانکاوان باید مراقب باشند که همدلی را به‌درستی به کار گیرند و از خطرات ساده‌سازی یا همدلی‌گرایی اجتناب کنند. این رویکرد متوازن قدرت تحول‌آفرین همدلی در روانکاوی را نشان می‌دهد.

 

منابع

  • Bolognini, S. (2001). Empathy and the unconscious. Psychoanalytic Quarterly, 70(2), 447–471.
  • Bolognini, S. (1997b). Empathy and “empathism.” International Journal of Psychoanalysis, 78, 279–293.
  • Greenson, R. R. (1960). Empathy and its vicissitudes. International Journal of Psychoanalysis, 41, 418–424.
  • Kohut, H. (1971). The analysis of the self: A systematic approach to the psychoanalytic treatment of narcissistic personality disorders. New York: International Universities Press.
  • Freud, S. (1900). The interpretation of dreams. London: Hogarth

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقاله های مرتبط