فهرست مطالب

سکوت نگه‌دارنده یا خاموشیِ تهی‌کننده: از ظرفیت روانی تا فروپاشی میل و پیوند پنج پرده از یک تجربه انسانی

سکوت نگه‌دارنده - کلینیک روان درمانی خویشتن

جستاری تحلیلی بر پیوند روان، عصب، هنر و تجربه‌ی زیسته

مخاطب: علاقه‌مندان روان‌کاوی، علوم اعصاب، هنر

زمان مطالعه: ۸ دقیقه

1. سکوت نگه‌دارنده یا خاموشیِ تهی‌کننده؟ سکوتی که ما را بازمی‌گرداند، یا خاموشی‌ای که ما را حذف می‌کند.

گاهی ذهن خسته می‌شود؛ نه از صدا، بلکه از فشار ادراک. آدم‌ها نزدیک‌تر از ظرفیت دل می‌شوند، هیجان‌ها بزرگ‌تر از ظرف روان. طبیعی است که عقب‌نشینی ‌کنیم و نامش را «سکوت» بگذاریم. اما سکوت همیشه یک معنا ندارد. سکوت می‌تواند مراقبت از خود باشد و می‌تواند غیبت باشد. سکوتی هست که ما را بازمی‌گرداند، و سکوتی هست که کم‌کم ما را  پاک می‌کند؛ تفاوت، در جهت و پیامد آن است. [بیشتر بخوانید: نیاز به روایت: انسان تشنه‌ی روایت است ]

۲. سکوت به‌مثابه ظرف یا فروپاشی (بیون)

بیون می‌گفت تجربه‌ی خامِ هیجان قابل فکر کردن نیست. او این ماده‌ی خام را «بتا» می‌نامید: توده‌ای از هیجان‌های هضم‌نشده که ذهن توان پردازش مستقیمش را ندارد. «هیجان خام مثل غذای هضم‌نشده است؛ نیاز به ظرفی دارد که آن را نگه دارد، هضم کند، و به فرمی قابل‌تحمل بازگرداند». گاهی این ظرف یک انسان است ـ مادر، درمانگر، یا رابطه‌ای امن ـ و گاهی همین سکوت است؛ سکوتی که انسان را به خودش بازمی‌گرداند و ظرفیت تبدیل خلق می‌کند. در چنین سکوتی، هیجان تبدیل می‌شود، نه دفن. اما اگر ظرفی در کار نباشد، سکوت به خاموشی تبدیل می‌شود. پیوند قطع می‌شود؛ و آنچه می‌ماند تنها پوسته‌ای از حضور تهی است.

۳. سکوت ایمن و خاموشی تهی‌کننده (نوروبیولوژی)                              

در علوم اعصاب نیز این تفاوت ثبت شده است. وقتی شاخه‌ی شکمی عصب واگ (Ventral vagal system) فعال می‌شود، بدن پیام امنیت می‌دهد: تنفس آرام، صدای گرم، نگاه پذیرا. در این حالت، بخش‌های بالاتر مغز فعال‌اند؛ فرد می‌تواند حس کند، بفهمد و معنا بسازد. این همان سکوتِ نگه‌دارنده است؛ سکوتی که به بازگشت ختم می‌شود. در مقابل، خاموشی شکل دیگری دارد: وقتی شاخه‌ی پشتی واگ (Dorsal vagal shutdown) فعال می‌شود، بدن در حالت یخ‌زدگی قرار می‌گیرد. انرژی فرو می‌ریزد، هیجان یخ می‌زند، و پیوند قطع می‌شود. این خاموشی است، نه سکوت.

۴. نشانه‌های بالینی و روزمره: بازگشت میل یا مرگ آرام آن؟

تشخیصش می‌تواند تاحدودی ساده باشد: اگر بعد از سکوت میلِ بازگشت داری، هنوز در مسیر زندگی هستی. اما اگر میل ناپدید می‌شود، تو در خاموشی هستی. بسیاری از ما خاموشی را در کودکی یاد گرفتیم؛ در خانه‌هایی که حرف‌زدن، احساس‌کردن و حتی «بودن» خطر بود. اما در برخی خانواده‌ها مسئله فقط سرکوب نیست؛ درهم‌تنیدگی است—جایی که مرزها از بین می‌روند و کودک وظایفی را به دوش می‌کشد که هرگز وظیفه‌ی او نبوده‌اند. در چنین خانه‌هایی کودک خیلی زود می‌آموزد که وجودش «به دیگری بسته است»؛ اگر فاصله بگیرد، مادر درد می‌کشد؛ اگر نه بگوید، پدر فرو می‌پاشد؛ اگر خودش را انتخاب کند، خانواده بی‌ثبات می‌شود. درهم‌تنیدگی به کودک یاد می‌دهد که مرز داشتن جرم است و فاصله گرفتن خیانت. به همین دلیل است که بسیاری از مراجعان، وقتی می‌خواهند از رابطه‌ای فرساینده فاصله بگیرند، ناگهان با موج عظیمی از احساس گناه روبه‌رو می‌شوند: گناهِ جداشدن، گناهِ نه گفتن، گناهِ توجه به خود. این گناه واقعی نیست؛ این گناه محصول درهم‌تنیدگی است، نه اخلاق. خانواده‌های درهم‌تنیده فشار پنهانی ایجاد می‌کنند که می‌گوید: «تو مسئول احوال ما هستی.» کودک این مسئولیت مضاعف—که در واقع نوعی تصاحب هیجانی است—را سال‌ها بعد هم با خود حمل می‌کند. در بالین، این افراد وقتی سکوت می‌کنند، سکوتشان سکوت شخصی نیست؛ سکوتی است برای «حفظ دیگری». سکوتی وام‌گرفته، سکوتی که به‌جای محافظت از خود، دیگری را محافظت می‌کند. و البته چنین سکوتی، سکوت نیست؛ خاموشی است.

لکان می‌گفت: «انسان آن چیزی است که میل می‌ورزد.» اما کودک درهم‌تنیده اگر میل خودش را حس کند، «بی‌وفا» می‌شود؛ اگر خواسته‌ی خودش را دنبال کند، «بی‌رحم» می‌شود؛ اگر فاصله بگیرد، «گناهکار» می‌شود. پس برای حفظ پیوند، میل را می‌کُشد. این‌گونه است که خاموشی به مرگ آرام میل تبدیل می‌شود؛ و در مقابل، سکوت—اگر نگه‌دارنده باشد—به بازگشت میل ختم می‌شود.

۵. سکوت در آینه‌ی هنر: هاپر و  تابلو Morning Sun

Fig1 Edward Hopper, Morning Sun (1952), Oil on canvas, 101.9 × 71.5 cm. Columbus Museum of Art, Ohio.[1]

این دو چهره‌ی سکوت را هنر نیز خوب می‌شناسد؛ و ادوارد هاپر شاید بیش از هر کس آن را تصویر کرده باشد. در تابلوی نقاشی (۱۹۵۲) Morning Sun ، زنی روی تخت نشسته و به بیرون نگاه می‌کند [دانلود با کیفیت اصلی]. نور صبحگاهی بر دیوار افتاده؛ اما نور فقط نور نیست. منتقدان می‌گویند: «نور، شکل ذهن زن است؛ سایه‌ی روی تخت، شکل بدن او.» زن در روشنایی نشسته، اما درونش خاموش است. هاپر جهان را نمی‌کشد؛ حال درونی انسان را می‌کشد. و در این تابلوی خاص، حباب فکر زن ـ همان «فکر خالی» ـ با نوری بزرگ‌تر از پنجره نشان داده شده است. اما پشت این زیبایی‌شناسی، واقعیتی تلخ است: زن در نقاشی، همسر هاپر است؛ زنی که هنر خود را کنار گذاشت تا از او حمایت کند و رابطه‌ای سراسر کنترل و خاموش‌سازی را تحمل کرد. در طرح‌های اولیه چهره‌اش دیده می‌شود؛ اما در نسخه‌ی نهایی، هاپر او را محو می‌کند تا به «هر زن» بدل شود. او در نور است، اما دیده نمی‌شود. بدن هست، اما روان غایب است. در زبان بیون، این همان لحظه‌ای است که پیوند کشته می‌شود. سکوت، اگر ظرف نباشد، به خاموشی تبدیل می‌شود.

پایان‌بندی

سکوت همیشه به یک معنا نیست؛ گاهی ظرف است و گاهی گور. گاهی بازگشت میل را ممکن می‌کند، و گاهی غیبت آن را تثبیت. آنچه میان این دو مرز را مشخص می‌کند «حضور» بدن است: بدنی که امنیت را می‌شناسد، و بدنی که خاموشی را هم. اگر سکوت به تو امکان می‌دهد دوباره احساس کنی، فکر کنی و معنایی بسازی، این همان سکوتِ نگه‌دارنده است. اما اگر سکوت تو را از خودت دور می‌کند، میل را می‌خشکاند و رابطه را محو می‌کند، این خاموشی است؛ و خاموشی همیشه نشانه‎‌ی فروپاشی پیوند است. در نهایت پرسشی که از آغاز همراه ما بود، دوباره قد علم می‌کند: هر بار که به سکوت می‌روی، آیا داری بازمی‌گردی، یا کم‌کم ناپدید می‌شوی؟ پاسخ، همیشه در بدن است. و شاید همین باشد معنای واقعی سکوت: نه غیاب صدا، بلکه حضورِ خود تو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات مرتبط